کد مطلب:5684 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:129

قبل از طلوع وحی
بعد از مراسم خواستگاری، خدیجه پسرعمویش ورقة را خواست و گفت: نزد محمّدصلی الله علیه وآله برو و بگو: غلامان و كنیزان و هر آن چه مالك آنم به تو بخشیدم؛ هرگونه كه بخواهی می توانی در آن ها تصرف كنی.

«ورقه» میان زمزم و مقام ایستاد و با صدای بلند ندا در داد: ای گروه عرب! خدیجه شما را شاهد قرار می دهد بر این كه او نفس و مال و غلامان و هر آنچه دارد را به محمّد بخشیده است.

البته سرور زنان قریش در عمل نیز گفتارش را به اثبات رساند، به نوشته مورخان او وقتی از علاقه پیامبر به اخلاق پاك زید، «یكی از غلامانش» آگاه شد، غلام را به وی بخشید.

توان اقتصادیش را تا لحظه وفات در خدمت همسرش قرار داد و در سایه عشق فرصت عبادت و خلوت بیش تر در غار حرا را برایش فراهم می ساخت.

خدیجه علیها السلام كه به عظمت معنوی رسول خداصلی الله علیه وآله آگاهی داشت، همواره در جهت رضای او قدم برمی داشت و در انتظار بعثت لحظه شماری می كرد.

البته زندگی سرور زنان قریش در كنار این امتیازات با تلخی هایی نیز همراه بود؛ زنان آن روزگار چون مردان با مفاهیمی مانند خوش رفتاری، راستگویی و امانتداری بیگانه بودند و فلسفه ازدواج خدیجه با یتیم تهیدست قریش را درك نمی كردند. از این رو لب به طعنه می گشودند، خواسته یا ناخواسته سرور بانوان قریش را در اندوه فرو می بردند. آن ها روابط خود را با خدیجه قطع كردند و او را تنها گذاشتند.

بزرگ بانوان قریش برای رویارویی با این پدیده زشت جاهلی زنان را گردآورد و گفت: از زنان عرب شنیده ام كه شوهران شما بر من خرده می گیرند كه چرا با محمّدصلی الله علیه وآله وصلت كرده ام. اینك از شما می پرسم آیا مانند محمّد در جمال، خوش رفتاری، خصلتهای پسندیده و فضل و شرف در اصل و نسب در مكه و غیر آن سراغ دارید؟

گرچه خدیجه با طرح این سؤال به آنان فهماند كه همسنگی برای محمّدصلی الله علیه وآله یافت نمی شود اما نتوانست زنگار جهل دلهاشان را پاك كند و در رفتارشان دگرگونی محسوسی پدید آورد.